شبکه چهار - 1 شهریور 1398

"عصمت" و مهندسی انقلابی "معرفت، قدرت و ثروت"(امام موسی بن جعفر علیه السلام، رهبر اهل بیت علیه السلام در عصر خفقان)

به مناسبت سالگشت میلاد مبارک حضرت موسی بن جعفر علیه السلام _ مشهد_ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. در نشست قبل نحوه‌ی انتقال از بسترسازی که در زمان امام صادق(ع) صورت گرفت به سمت فضایی که موسی بن جعفر(ع) عملاً مشعل رهبر جبهه‌ی توحید و عدالت را در جهان اسلام به دست می‌گیرند نکاتی بر اساس متن و روایاتی که مورد دسته‌بندی قرار گفته، عرض کردیم. این جلسه و جلسه‌ی آینده انشاالله در مورد بخشی از سیره‌ی سیاسی و روش‌هایی که موسی بن جعفر(ع) در پیش گرفتند و یکی از سخت‌ترین مراحل و مقاطع زندگی سیاسی اهل بیت(ع) بوده صحبت می‌کنیم و به آن می‌پردازیم که نشان می‌دهد آن فضا و شکاف بین دوران امام صادق(ع) تا دوران امام رضا(ع) که در محضرشان هستیم چگونه پر شد. اگر منحنی وضعیت سیاسی اجتماعی دوران اهل بیت(ع) را بخواهیم بررسی بکنیم، چنان‌چه که قبلاً یک بار عرض شد که شرایط پس از کربلا و شرایط امام سجاد(ع) سخت‌ترین شرایط برای ائمه بود تا زمانی که موسی بن جعفر(ع) آمد. یعنی از زمان امیرالمؤمنین علی(ع) تا موسی بن جعفر(ع) شرایط هیچ کس به اندازه‌ی امام سجاد(ع) سخت نبود که در مورد ایشان یک اشاراتی شد که چگونه توانستند این موقعیت را زیر صفر شروع کنند و به شرایطی برسانند که در زمان همان بنی‌امیه امام باقر(ع) بتوانند کم‌کم جلسه‌ی درس و بحث و رفت و آمد و سازماندهی نیروها را صورت بدهند. یعنی بعد از کربلا که امام سجاد(ع) فرمودند کل آدم‌هایی که ما می‌توانیم روی آن‌ها حساب کنیم و هنوز ارتباط آنان با ما برقرار است به تعداد انگشتان دو دست نمی‌رسد ولی فضا طوری مدیریت شد و شرایط به جایی رسید که امام باقر(ع) توانستند جلسات و رفت و آمدهای چند صد نفره به صورت علنی و نیمه علنی علاوه بر تشکیلات مخفی داشته باشند و در زمان امام صادق(ع) که رژیم سقوط می‌کند. بعد از این مرحله و وقتی که بنی‌عباس مستقر می‌شوند و امام صادق(ع) به شهادت می‌رسند در اواخر دوران امام صادق(ع) فضا بسته می‌شود. چون خود رژیم عباسی سابقه‌ی انقلابی داشتند و در کنار اهل بیت(ع) بودند و ضد رژیم و ضد نظام اموی مبارزه می‌کردند و گاهی هم جلسات مشترکی داشتند و به چم و خم کارها و تاکتیک و روش مبارزاتی اهل بیت(ع) آشنا بودند. بنی‌امیه در اواخر فریب خورده بودند و فکر می‌کردند که این‌ها تمام شده هستند و نمی‌دانستند این‌ها ریشه‌ی رژیم را می‌زنند ولی بنی‌عباس می‌فهمیدند که این جلسات قرآن و درس اخلاق و فقه اولاً فقط این‌ها نیست و چند لایه کار می‌کنند و دوم این‌که در همین جلسات ظاهراً بی‌خطر رسمیِ علمی یک گفتمان دیگری به موازات گفتمان حکومت و یک اسلام دیگری به موازات اسلام حکومت تئوریزه و تدوین می‌شود و در آن‌جا کادرسازی می‌کنند و به جامعه پیام می‌دهند که اگر فقه و حدیث و تفسیر حکومت راجع به قرآن و سنت این است به موازات آن یک تفسیر قرآن و حدیث و سنت و روایت اخلاق دیگری گفته می‌شود. اگر این‌ها اسلام است پس آن‌ها چیست؟ اگر این حکومت اسلامی است و اسلام را بیان می‌کند پس چیزهایی که بچه‌های پیامبر(ص) می‌گویند چیست؟ یعنی همان بی‌خطرترین و بی‌ضررترین لایه‌ی کار امام صادق(ع) و موسی بن جعفر(ع) برای این‌ها خطر بود و بنی‌عباس معنی آن را می‌فهمیدند. لذا اواخر فضا بسته شد و درس و بحث‌های امام صادق(ع) یکی یکی تعطیل شد و روابط قطع شد و رفت و آمدها تحت کنترل قرار گرفت به حدی که حتی «مفضل» شاگرد امام صادق(ع) می‌گوید دوباره کم‌کم طوری شد که حتی اگر می‌خواستند بیایند و از امام صادق(ع) مسئله‌ی شرعی و احکام بپرسند امکان نداشت. دیکتاتوری و خفقان شدید شد. یعنی فضا باز شد، رژیم عوض شد و امام صادق(ع) چند سالی از این فرصت کمال استفاده را کردند و دوباره رژیم احساس کرد و فضا را بست تا این‌که امام صادق(ع) را چند بار بازداشت کردند و به خانه‌ی ایشان حمله کردند و بالاخره هم ایشان را به شهادت رساندند. موسی بن جعفر(ع) یک جوانی است که در این فضا رهبری را به عهده می‌گیرد. اولاً‌ در مورد این‌که بعد از امام صادق(ع) چه کسی رهبر است امام صادق(ع) کاملاً مخفیانه عمل می‌کنند. فقط به یک عده‌ی خاصی می‌رسانند که ایشان هست. قضایای برادران ایشان مثل جناب اسماعیل را دفعه‌ی گذشته عرض کردم. یادتان نرود که چه فضایی بود. شمشیر و قرآن که به عنوان امانت ولایتی مخفیانه از امامی به امام دیگر منتقل شد که الان ما معتقد هستیم در اختیار ولی عصر(عج) هست وقتی که با هم در اختیار کسی قرار می‌گرفت به لحاظ سمبلیک معنادار بود. شمشیر، سلاح و علم. یک عبارتی از امام باقر(ع) نقل است که امام رضا(ع) فرمودند جد ما امام محمد باقر(ع) هر جا علم هست سلاح و اسلحه باید باشد. بین اسلحه و علم تفکیک نمی‌کند. آن شمشیر که علامت مبارزه و نبرد است، شمشیر پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع)، خط جهاد و مبارزه‌ی عملی است و رهبری سیاسی و ایدئولوژیک از همه‌ی انبیا است. این مرجعیت سیاسی و انقلابی و آمادگی برای جهاد است و آن قرآن به عنوان سمبل مکتب باید با هم باشند. امام باقر(ع) این سلاح و شمشیر را به تابوت بنی‌اسرائیل تشبیه کردند. می‌دانید که یک جعبه و تابوتی بود که معجزات الهی از آن سر می‌زد و موقع مبارزات انبیا و جبهه‌ی انقلابیون و مجاهدین و عدالت‌خواهان و موحدان در بنی‌اسرائیل وقتی با دشمن می‌جنگیدند این تابوت را جلوی سپاه حرکت می‌دادند. این هم پرچم توحید می‌شد و انسجام و تقویت روحی را به دنبال داشت و هم برکات معنوی داشت و خیلی اتفاقات می‌افتاد. الان هم بحث این هست که این تابوت کجاست و پیش چه کسی است. حتی من چند وقت پیش دیدم که صهیونیست‌ها معبد سلیمان را می‌کنند تا ببینند این چیزها را پیدا می‌کنند یا نه. امام رضا(ع) می‌فرمایند امام باقر(ع) تشبیه می‌فرمودند این سلاح و امانت در حکم آن تابوت بنی‌اسرائیل است و چنین معنایی دارد. آن تابوت علامت ترکیب نبوت و حکومت بود. یعنی به دست هر کسی می‌افتاد و از انبیا به انبیای بعد می‌رسید یعنی حکومت و نبوت باید آن‌جا باشد. فرمودند این شمشیر و کتاب هم همان مفهوم و معنا را داشت. «یکون السلاح مضاعل العلم...». نه سلاح بدون علم و نه علم بدون سلاح. اگر جایی علم نیست، معرفت و مکتب نیست این سلاح و قدرت و حکومت نباید در دست آن‌ها باشد. اگر جایی علم هست بدون قدرت نمی‌شود. علم بدون قدرت علم در حاشیه است. علم بدون قدرت آثار بیرونی و اجتماعی ندارد و برکات آن به مردم نمی‌رسد. قدرت بدون علم و سیف بدون کتاب هم یک قدرت وحشی و خطرناک و غیر مکتبی است. قدرتی است که به جای خدمت به انسان علیه انسان به کار می‌رود. امام رضا(ع) فرمودند آن امانات معنی داشت و معنی آن هم این بود که رهبری فکری، ایدئولوژیک و علمی با رهبری انقلابی، مکتبی و سیاسی باید یک جا باشد و تفکیک این دو مثل تفکیک دین از سیاست است. مثل تفکیک دین از زندگی، قدرت و حاکمیت است. حاکمیت غیر دینی یک حاکمیت خطرناک است. دین بدون حکومت و حاکمیت هم یک دین بی‌اثر است. در گوشه است و برکات آن به همه نمی‌رسد. اسلحه باید آن‌ جایی باشد که علم و معرفت هست و آن جایی که اسلحه هست باید علم هم باشد. این دو با هم است. یعنی رهبری و حاکمیت باید جایی باشد که علم و معرفت هست. معرفت و قدرت باید با هم باشند و نبایند تفکیک بشوند. یعنی تن به حکومت کسانی ندهید که بدون قرآن و بدون فهم قرآن و بدون التزام به قرآن می‌خواهند حکومت کنند ولو به اسم قرآن باشند. به احکام و ضوابط و شریعت قرآن کاری ندارند و کار خودشان را می‌کنند. از آن طرف در کنار منبرها و مدرسه‌ها و دانشگاه‌های رسمی که بنی‌عباس به راه انداختند که خیلی هم پیشرفته بود شروع به ترجمه‌ی ده‌ها، صدها و هزاران کتاب از علوم مختلف از غرب و شرق عالم کردند. به دیگران اجازه می‌دادند همه‌ی حرف‌های خود را تحت عنوان آزادی اندیشه و آزادی بیان بزنند ولی به اهل بیت(ع) اجازه نمی‌دادند نفس بکشند. حتی اجازه نمی‌دادند که اهل بیت(ع) احکام نجاست و طهارت را بگویند. پس کم‌کم فضا بسته شد. ببینید که موسی بن جعفر(ع) در چه شرایطی در سن جوانی رهبری حرکتی را به عهده می‌گیرند و حدود 35 سال در این شرایط مبارزه‌ی مخفی می‌کنند و در عین حال تشکیلاتی که از قبل بود و در زمان امام صادق(ع) یک مقدار علنی شد را دوباره مخفی و زیرزمینی می‌کند. یک حلقه‌هایی که افشا شده بازداشت می‌شوند و در ادامه کشته و سرکوب و شهید می‌شوند و موسی بن جعفر(ع) به بخش مهمی از بدنه‌ی این حرکت دستور می‌دهند که همه مخفی و زیرزمینی بشوند و دوباره دیکتاتوری شدید و خفقان می‌شود. یک مرتبه این تشکیلات دوباره به زیر زمین می‌رود. این تشکیلات کوچک نیست. برای این‌که شما بهتر بدانید چه کار عظیمی بوده است باید بگویم که این‌ها کار دینی می‌کردند، کار سیاسی و نظامی می‌کردند، ارتباطات برقرار بود. موسی بن جعفر(ع) از شام یعنی از دمشق و مدیترانه و فلسطین تا چین یک تشکیلات مخفی را مدیریت می‌کنند. این‌ها در روایات هست و ثبت شده است. از مدینه و زیر چشم ساواک و اطلاعات حکومت این کار را می‌کنند. حتی زیر چشم کسانی که در داخل علوی‌ها نفوذی بودند. در تمام این 35 سال به دنبال یک مدرک از موسی بن جعفر(ع) می‌گشتند که ایشان می‌خواهد جنگ مسلحانه به راه بیندازد و براندازی بکند که یک مدرک هم پیدا نکردند. چندین بار به خانه‌ی ایشان ریختند. موسی بن جعفر(ع) یک اتاق شخصی دارند که همه‌ی اهل بیت(ع) داشته‌اند. این اتاق یک اتاقِ خیلی ساده‌ای بوده است. اتاق عبادت و تفکر و مذاکرات خیلی محرمانه‌ی ایشان بوده است. بعضی از اصحاب خاص به آن اتاق رفته‌اند و توصیف کرده‌اند که در این اتاق هیچ تجملات و امکانات زندگی نبوده است. یک اتاق معمولی بوده که یک حصیر کف آن افتاده بوده که شاید بعضی از جاهای آن هم پاره بوده است. در این اتاق یک قرآن بود و یک لباس ساده‌ای که تن ایشان بود. روی دیوار یکی لباس رزم و یک شمشیر که همه داشتند آویزان بود. می‌گفتند این برای ما خیلی جالب و سمبلیک است و می‌خواهیم بدانیم معنی این اتاق چیست؟ دکوراسیون این اتاق ساده‌ی زاهدانه چه معنایی دارد؟ لباس رزم و شمشیر به دیوار چیست؟ اگر حکومت هم می‌امد می‌گفتند این وسیله‌ی دفاع شخصی است که همه دارند. چند بار به آن‌جا ریختند و گفتند می‌خواهیم این‌جا را بگردیم. ایشان فرمودند هر جا را که می‌خواهید بگردید. حتی اوایل که هارون یک مقدار امتیاز و میدان می‌داد و هنوز رابطه‌ها خراب نشده بود، یک مبلغی پول به موسی بن جعفر(ع) دادند و حضرت موسی بن جعفر(ع) فهمیدند. آن‌ها می‌دانستند که موسی بن جعفر(ع) بازی نمی‌خورد ولی می‌خواستند چک کنند تا متوجه بشوند ایشان با این پول چه کار می‌کند. رد پول را بگیرند تا ببینند آیا به آن تشکیلات و شبکه می‌رسند؟ بعد از چند هفته مأمورها به خانه ریختند که پول‌ها کجاست و به چه کسانی داده‌ای؟ موسی بن جعفر(ع) گفت پول‌ها همین‌جاست. یعنی اصلاً دست نزده بودند. همین‌طور کامل و مهر و موم نگه داشته بودند. چون می‌دانستند این جزو بازی‌های اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی این‌هاست. از این مسائل خیلی زیاد است. موسی بن جعفر(ع) در شرایطی که هنوز فضای درس و بحث و جلسات نیمه‌ عمومی کاملاً‌ تعطیل نشده بود مباحث فقهی، علمی، حدیث، تفسیر، اخلاق اسلامی و دین‌شناسی متفاوت با دین‌شناسی حکومت و متفاوت با علما و مفسرین دستگاه و به موازات آن‌ها داشتند و نشان می‌دادند که دو نوع دین‌شناسی است. بلکه این دین‌شناسی است و آن دین‌نشناسی است. آن اسلام‌شناسی حکومت است که اسلام را طوری تعریف می‌کند که به نفع خودش باشد و آن را تحریف و تفسیر به رأی می‌کند. اسلام را گزینش می‌کند. اصلاً بعضی از مفاهیم و سنت پیامبر(ص) را اصلاً نمی‌فهمند و تناقض می‌گویند. دو نوع اسلام‌شناسی داریم. اسلام‌شناسی حکومت و اسلام‌شناسی موسی بن جعفر(ع) است. این جلسات محدود و محدودتر شد و دیگر بعد از چند سال کلاً‌ تعطیل و مخفی شد و یک عده از یاران و شاگردان موسی بن جعفر(ع) بازداشت شدند. چند نفر آن‌ها ترور و کشته شدند. این هم یک بعد از مجاهدات ایشان است. بنی‌عباس و منصور خیلی آدم‌های پیچیده و رذل و تیزی بود. بار گذشته عرض کردم که کسانی که خودشان قبلاً در صحنه‌ی مبارزه بودند بهتر مبارزین را می‌شناسند تا کسانی که در این فضا نبوده‌اند. خود این‌ها جزو مبارزین قبل از حکومت بنی‌عباس بودند و می‌فهمیدند لذا منصور به دستگاه اطلاعاتی خود می‌گوید ایشان چه کار می‌کند. اولاً زمانی که امام صادق(ع) وصیت کردند برای خود 5 وصی معرفی کردند برای این‌که حکومت را دور بزنند. وصی اول ایشان خود منصور خلیفه بود. گفتند شما وصی ما هستید. چون منصور گفت ببینید در وصیت‌نامه چه کسی را وصی خودش قرار داده و باید او را بگیریم. ریختند و گفتند شما وصی هستید. گفت این که معلوم است یک نمایش است. نفر بعدی چه کسی است؟ او را بگیرید. گفتند حاکم مدینه است. یعنی آدم خود شما در مدینه است. منصور گفت این عجب آدمی است. گفت دیگر چه کسانی جزو وصی‌ هستند؟ گفتند دو خانم هستند. دیگر چه کسی است؟ گفتند نفر پنجم هم پسر سوم ایشان است. دو اخوی این پسر هم فوت کرده‌اند و موسی بن جعفر(ع) وصی هستند. منصور گفت همان است. نقطه‌ی خطرناک همان است و بقیه پوشش هستند. گفت پنجمی و آخری اصل کاری است. گفت مراقب او باشید و کوچک‌ترین رفت و آمدهای او باید به شخص خود من گزارش بشود و روز به روز باید گزارش بدهید که موسی بن جعفر(ع) چه کار می‌کند. گفتند او یک جوان است. مثل پدرش خیلی خطرناک و پیچیده نیست. در ضمن همه‌ی مریدان پدرش مرید او نیستند و دور و اطراف او خیلی شلوغ نیست. خلیفه گفت نباید ساده از کنار هیچ کدام از این‌ها عبور کنید. ممکن است همه‌ی این‌ها جزو تاکتیک‌ها و پروژه و توطئه‌ی امام صادق(ع) باشد. حالا این‌جا را دقت کنید. تشکیلاتی که از زمان امام سجاد(ع) و بعد از عاشورا کلید خورد و در زمان امام باقر(ع) گسترش پیدا کرد و در زمان امام صادق(ع) علنی و جهانی شد در زمان موسی بن جعفر(ع) دوباره زیرزمینی می‌شود. دوران موسی بن جعفر(ع) مثل دوران امام سجاد(ع) به شدت سخت و خطرناک است. یعنی شاید بتوان گفت بعد از دوران امام سجاد(ع) دوران موسی بن جعفر(ع) است که اصلاً اجازه نمی‌دهند ایشان نفس بکشد. ایشان را از این زندان به آن زندان، از این بازداشتگاه به آن بازداشتگاه، از این تبعیدگاه به آن تبعیدگاه می‌برند و وقتی هم که بیرون هستند دائم تحت تعقیب و مراقبت هستند. موسی بن جعفر(ع) چند بار ترور شده است. چند بار می‌خواستند ایشان را مسموم بکنند که نشد. یعنی یک جمعی تربیت شده بود که مخفی گسترش پیدا می‌کردند. در مدینه بودند، در کوفه حتی بیشتر بودند، در شام که مرکز بنی‌امیه بود و همه‌ی مخالفین اهل بیت(ع) در آن‌جا بودند حضور داشتند و در نقاط مختلف بودند. همان چیزی که اسم آن را حزب‌الله، حزب شیعه، حزب انقلابی می‌گذارند و دقیقاً یک حزب پیچیده‌ی چندکاره بودند. آدم‌های این تشکیلات هم آدم‌های قبیله‌ی خاص، طبقه‌ی خاص، صنف خاص، امتیازات خاص نبود. بین این‌ها تاجر و بازرگان هست، برده هست، کشاور هست، صنعتگر هست و همه جا این تشکیلات حضور دارد. یعنی یک شاخه در بازار دارد، یک شاخه بین آن‌هایی که اهل علم و تحقیق و دانشگاهی و حوزوی هستند، یک شاخه در میان بردگان، یک شاخه در طبقات فقیر و محروم، یک شاخه در نظامی‌ها و داخل ارتش حکومت دارد. موسی بن جعفر(ع) تا داخل دار الخلافه و مرکز حکومت آدم دارد که از داخل برای ایشان گزارش می‌دهد که این‌جا چه خبر است و همه‌ی این‌ها را مخفیانه مدیریت می‌کند در حالی که خانه‌ی ایشان تحت کنترل شدید است و شب و روز صد دوربین روی آن‌جا هست که چه کسانی می‌آیند و می‌روند. در عراق عرب هست، در خراسان هم هست. اما شاید کسی بگوید که دلیل و سند این‌ها کجاست؟ چون من بعضی‌ها را دیده‌ام که قبلاً می‌گفتند موسی بن جعفر(ع) یک آدم مظلوم گوشه‌نشینی بوده و کاری به کار کسی نداشته و نماز شب می‌خوانده و بیرون می‌رفته و فقط چون سید بوده و اولاد پیامبر(ص) بوده این‌ها ایشان را گرفته‌اند و به زندان برده‌اند. نه، موسی بن جعفر(ع) زیر پای این‌ها را خالی می‌کرد. می‌خواست رژیم را پایین بکشد. فقط یک نمونه این است که زمانی رسید که به هارون گزارش دادند که ظاهراً شما حکومت می‌کنی اما یک حکومت موازی دولت در دولت وجود دارد که پایگاه آن در مردم با شما قابل مقایسه نیست. مردم با این‌ها هستند و با تو نیستند. حتی پولی که به این‌ها می‌دهند به اندازه‌ی مالیاتی است که به حکومت می‌دهند. به این اندازه به موسی بن جعفر(ع) پول می‌رسانند. که در یک ملاقاتی هارون به موسی بن جعفر(ع) می‌گوید آیا باید دو خلیفه و دو مالیات و دو حکومت باشد؟ یعنی ما فهمیده‌ایم که تو چه کار می‌کنی. موسی بن جعفر(ع) آن‌جا می‌گویند این حرف‌ها چه هست؟ شما همه کاره هستید و ما هیچ کاره هستیم. چه کسی این حرف‌ها را برای شما گزارش می‌کند؟ که بعدها معلوم می‌شود این خبرها صحت دارد. دو نکته‌ی مهم در مورد سیره‌ی سیاسی موسی بن جعفر(ع) هست که دوستان باید به آن دقت کنند. یک، موسی بن جعفر(ع) چنان مخفیانه کرده و این تشکیلات تقیه‌ی سیاسی و مبارزاتی کرده که هیچ سند و مدرکی از خودش به جای نگذاشته است. بعضی‌ها که ایشان را نمی‌شناسند می‌گویند چه کسی گفته که موسی بن جعفر(ع) انقلابی بوده و علیه حکومت مبارزه می‌کرده است؟ سند و روایت این‌که می‌گویید چنین تشکیلاتی بوده کجاست؟ بلکه ما خلاف این حدیث داریم که از موسی بن جعفر(ع) پرسیده‌اند شما تشکیلاتی دارید؟ و ایشان گفته‌اند نه‌خیر، ما تشکیلاتی نداریم. پس بگوید داریم؟‌ یعنی حکومت امام صادق(ع) را شهید کرده است، می‌خواهد ایشان را هم بگیرد و وقتی که از ایشان سوال می‌کنند شما تشکیلات مخفی دارد ایشان بگوید بله داریم؟ اصلاً معنی دارد که امام موسی بن جعفر(ع) بگوید بله، ما تشکیلات مخفی داریم؟ معلوم است که گفته‌اند نداریم. حالا یک عده نادان می‌گویند ما از موسی بن جعفر(ع) روایت نداریم که ایشان گفته باشند ما یک تشکیلات و حزب مخفی داریم بلکه خلاف این داریم و از ایشان پرسیده‌اند که آیا شما تشکیلات دارید؟ و ایشان گفته‌اند نه. گفته‌اند شما به دنبال حکومت هستید؟ ایشان گفته‌اند نه. وقتی خود ائمه می‌گویند نه شما چرا به ائمه می‌بندید که این‌ها به دنبال حکومت بوده‌اند؟ این‌قدر نادان هستند. تقیه به همین معنی است. مخفی‌کاری همین است. معلوم است که در مبارزه باید به دستگاه و پلیس حکومت دروغ بگویی. معلوم است که اگر او سوال کند آیا شما با ما مبارزه می‌کنی؟ می‌گوید مبارزه کجاست؟ ما کارهای دینی و مذهبی خودمان را می‌کنیم. ما احکام و قرآن می‌گوییم. شما هم ما را دعوت کنی می‌آییم. آن‌ها هم دعوت کنند می‌رویم. ما با شما مشکلی نداریم. حالا این روایت از موسی بن جعفر(ع) را جلو انداخته‌اند. یا مثلاً می‌گویند اهل بیت(ع) سیاسی نبوده‌اند و اصلاً به دنبال حکومت نبوده‌اند. نمی‌فهمند که این‌ها سیاسی‌ترین طرز حرف زدن است. انتظار معقول این است که اگر دشمن هم فهمید که امام یک تشکل مخفی دارند و از خودشان بپرسند انکار کنند. می‌گویند این‌ها تهمت است و یک عده با ما مشکلات شخصی دارند و به شما گزارش می‌کنند. ما با هم قوم و خویش هستیم. ما با هم پسرعمو هستیم و می‌خواهند بین پسرعموها اختلاف بیندازند. این روایت‌ها هست که می‌گویند مسئله‌ی دو پسرعمو بوده است و این هم روایتی از اهل بیت(ع) است. بله، هست. بعضی از روایاتی که مرحوم «علامه مجلسی» در «بحار» ذکر کرده، بعضی از روایاتی که در «کافی» هست را بخوانی و با این مبنا آشنا نباشی می‌بینی هر امامی بر خلاف امام دیگر یک طور عمل کرده است. اصلاً معلوم نمی‌شود که آیا این 12 امام یک خط را رفته‌اند یا هر کسی خط خودش را می‌رفته است. ثانیاً کل اجزایی که در زندگی هر یک از اهل بیت(ع) است با هم کنار نمی‌آمدند. این‌ها با هم قابل جمع نبوده‌اند. یعنی اگر این را نفهمی می‌بینی در زندگی شخصی هر یک از ائمه کلی تضاد هست. روایت‌های متضاد و متناقض از هر یک از ائمه داریم. بالاخره شما به دنبال عدالت اجتماعی هستی یا فقط به دنبال مسائل شخصی هستی؟ شما سیاسی هستی یا سیاسی نیستی؟ اگر کسی مبنا را نداند، مکتب را نشناسد، سیره‌ی اهل بیت(ع) را نشناسد نمی‌تواند بین قطعات مختلف با هم ارتباط برقرار کند. مثل دانه‌های تسبیح است که هر کدام به یک طرف ریخته است. اما اگر کسی ذهن منظمی داشته باشد می‌داند رفتار اهل بیت(ع) منظم بوده و حساب و کتاب داشته و مکتبی بوده است و آن وقت تمام این دانه‌های تسبیح را به نخ می‌کشد و می‌بیند همگی هم زیبا، هم معنی‌دار و هم مرتبط با هم است. و الا مثل یک تسبیح پاره شده است و اتباط دانه‌ها با هم معلوم نیست و تناقض دارد. سه نفر پیش موسی بن جعفر(ع) آمدند و یک سوال پرسیده‌اند و امام به این‌ها سه جواب می‌دهد. حالا یک بگوید حل و فصل اصولی و فقهی می‌کنیم تا ببینیم کدام خاص است و کدام عام است. خیلی خوب، ولی همه‌ی قضیه این نیست. اصلاً هر دوی این‌ها خاص است. زمان و مکان را باید بسنجی. موقعیت و مقام صدور را بسنجی. باید بدانی طرف چه کسی بوده و در چه زمانی بوده است. موسی بن جعفر(ع) یک عبارتی را اوایل حرکت گفته‌اند و یک عبارت دیگری از ایشان هست که سی سال بعد گفته‌اند. آیا زمان این‌ها مهم نیست؟ در زمان موسی بن جعفر(ع) چهار خلیفه آمده‌اند. دو نفر آن‌ها که قدرت‌های جهانی هستند. یعنی منصور و هارون جزو قوی‌ترین قدرت‌ها و ابرقدرت‌های جهان هستند. این جمله‌ای که می‌گویند ملکه‌ی انگلیس گفته خورشید هر جا بتابد تحت قدرت ماست برای هارون است. ملکه‌ی انگلیس چند قرن بعد ادای هارون را در آورد و این حرف را زد. زمان هارون حکومت اسلامی در کل جهان ابرقدرت بود. به حدی که هارون گفت هر جای زمین خورشید بتابد تحت قدرت و پرچم اسلام است. راست هم می‌گفت. حالا شما ببینید موسی بن جعفر(ع) با یک چنین کسی که در تمام جهان ابرقدرت است و ادعای علوی دارد مبارزه می‌کند. می‌دانید که هارون و این‌ها خودشان را مرید امیرالمؤمنین علی(ع) می‌دانستند. هارون می‌گفت علی(ع) مولای ماست. چنان‌چه مأمون که قاتل امام رضا(ع) است صریحاً می‌گفت من شیعه‌ی علی(ع) هستم و برای همین هم گفت موسی بن جعفر(ع) را تحویل بگیرید. این‌ها مثل بنی‌امیه نبودند که به علی و آل علی و شیعه صریحاً فحش می‌دادند و آن‌ها را لعن می‌کردند. بنی‌عباس می‌گفتند ما اصلاً راه علی را می‌رویم. طبق یک نقل پرچم سیاه بنی‌عباس پرچم عزای امام حسین(ع) بود. معمولاً پرچم اهل بیت(ع) سبز بوده است. این‌ها گفته بودند حسین شهید شده و ما همیشه عزادار هستیم. شما فکر نکنید که بنی‌عباس مثل بنی‌امیه بوده است. موسی بن جعفر(ع) با یک چنین تشکیلاتی در افتاده‌اند. دو نفر دیگر که مهدی و هادی هستند جلاد مجسم هستند. مثل آب خوردن آدم می‌کشتند و به شدت دیکتاتور و خشن بودند. موسی بن جعفر(ع) در زمان این چهار نفر این جریان را رهبری کرده‌اند. اتفاق دیگری که افتاده این است که شیعیان مکتب اهل بیت(ع) در حدود 15 نقطه در جهان علیه حکومت قیام مسلحانه کردند و حدود 8، 9 حکومت اسلامی کوچک تشکیل دادند. حکومت‌های علوی تشکیل شد که این‌ها از خویشان موسی بن جعفر(ع) هستند. پسرعمو و برادر هستند. از بنی‌هاشم و خود بنی‌حسن هستند. می‌دانید که نسل امام حسن(ع) خیلی انقلابی بودند. یعنی شاید بیشترین جریان‌هایی که جنگ مسلحانه علیه حکومت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس راه انداختند فرزندان امام حسن(ع) هستند. یک خط موازی با اهل بیت(ع) دارند که هر وقت اهل بیت(ع) نمی‌توانند جنگ مسلحانه کنند و به همین شیوه‌ی خطرناک رهبری می‌کنند فرزندان امام حسن(ع) پشت سر هم جنگ‌های مسلحانه راه می‌انداختند و حکومت‌های علوی تشکیل می‌دادند. کل جهان اسلام درگیر قیام مسلحانه و انقلاب شده است. در خراسان علیه بنی‌عباس قیام مسلحانه کرده‌اند. همان‌هایی که بنی‌عباس را بر سر کار آوردند. چون خراسانی‌ها و ایرانی‌ها بنی‌امیه را سرنگون کردند. حالا باز در خراسان علیه بنی‌عباس شورش مسلحانه کرده‌اند. در آفریقا چندین جنبش مسلحانه هست. حالا بعداً انشاالله عرض خواهم کرد که یک موجی از قیام‌های مسلحانه را فرزندان موسی بن جعفر(ع) به راه انداختند. الان نسل خیلی از امامزاده‌هایی که شما می‌بینید به موسی بن جعفر(ع) بر می‌گردد. در این شرایط هر کدام از بچه‌های موسی بن جعفر(ع) کاری کردند. کم‌ترین بچه را در اهل بیت(ع) امام رضا(ع) دارند که فقط یک فرزند داشتند و شاید پر فرزندترین در اهل بیت(ع) موسی بن جعفر(ع) هستند. یعنی برادران امام رضا هستند. شما هر جای دنیا می‌روی می‌بینی که در آن‌جا از نسل موسی بن جعفر(ع) قیام‌های مسلحانه کرده‌اند. الان خیلی از امامزاده‌ها در خود ایران، از خود امام رضا(ع) تا حضرت معصومه(س) تا شیراز و شاه‌چراغ اغلب فرزندان موسی بن جعفر(ع) هستند یا از نسل موسی بن جعفر(ع) هستند و با واسطه فرزند موسی بن جعفر(ع) هستند. از هند در آسیا تا آفریقا از فرزندان موسی بن جعفر(ع) امامزاده داریم. خود من در سودان امامزاده‌ای از فرزندان موسی بن جعفر(ع) دیدم که البته آن‌جا مقر صوفیان بود. یک طریقت بزرگ صوفیان سنی که خیلی محب اهل بیت(ع) هستند ولی سنی هستند. این‌ها به ائمه‌ی ما امام نمی‌گویند بلکه می‌گویند قطب هستند. به عنوان قطب صوفی قبول دارند. مثلاً در اطراف خارطوم پایتخت سودان من گفتم برویم تا یکی از قطب‌های بزرگ صوفی را در آن‌جا ببینیم. ما به آن‌جا رفتیم و دیدیم که این امامزاده است و نوشته که ایشان فرزند امام موسی بن جعفر(ع) هستند و از برادران یا برادرزاده‌های امام رضا(ع) است. از آفریقا تا مرزهای هند فرزندان مستقیم یا با واسطه‌ی موسی بن جعفر(ع) به اصطلاح امروز برای صدور انقلاب و برای تشکیل پایه‌های حکومت اسلامی جهانی به راه افتاده بودند و اکثراً هم شهید شدند. در کوه و بیابان هر جا که می‌روی یکی از این‌ها هستند. یا مردم نامسلمان را مسلمان کردند یا مسلمین را به طرف مکتب اهل بیت(ع) آوردند. اما یک نکته‌ی دیگری هم مهم است. شاید یکی از ائمه‌ای که آن‌چه از ایشان مانده خیلی کم است موسی بن جعفر(ع) هستند. اصلاً بخشی از زندگی موسی بن جعفر(ع) کلاً مخفی است و هیچ چیزی از آن نداریم. علت اصلی هم همین مبارزه‌ی مخفی و زیرزمینی بوده که مراقب بودند دستگاه حکومت این‌ها را نشناسند و لذا هیچ سندی هم از ایشان نمانده است. ایشان سال‌ها زندگی مخفی داشته‌اند. در روستاها و کوه‌ها و بیابان‌ها بوده‌اند. از شام تا ایران و غرب عراق و حجاز و جاهای مختلف مدت‌ها مخفی بودند. تحت عقیب بودند و اصلاً حکومت نمی‌دانست ایشان کجا هستند. در این 35 سال در زندگی موسی بن جعفر(ع) مسیر متفاوتی طی شد. پس اولاً دوره دوره‌ای است که انقلاب‌ها و قیام‌های بزرگی اتفاق می‌افتد. در مصر قیام شده و علوی‌ها قیام کرده‌اند. در آذربایجان قیام شده است. در ارمنستان قیام مسلحانه کردند. در شمال ایران، دیلمان و جرجان و مازندران و گیلان علوی‌ها علیه حکومت قیام کردند. در موصل در عراق قیام شده است. در خود شام قیام شده است ولی حکومت کم‌کم تمام این‌ها را سرکوب می‌کند. از آن طرف قدرت در زمان این‌ها و از جمله در زمان هارون گسترش پیدا می‌کند و حکومت بزرگ‌تر می‌شود. یعنی مناطق غیر اسلامی را فتح می‌کنند. هم از غرب و هم از شرق حکومت اسلامی بزرگ‌تر می‌شود. ابرقدرت جهان شدند و در داخل هم برخورد سرکوبگرانه‌ی کاملاً امنیتی داشتند و همه را تار و مار کردند و مسلط شدند. حالا ببینید موسی بن جعفر(ع) در این شرایط سخت باید با یک ابرقدرت جهانی چه کار کنند. پس به این دو نکته توجه کنید که اگر خط سیر و آن نخ تسبیح در دست ما نباشد این دانه‌ها پخش می‌شود. تضاد می‌بینی و نمی‌فهمی. این است ‌که ما آخوندهای عالمی داریم که محدث هستند و برای شما صدها حدیث از موسی بن جعفر(ع) نقل می‌کند ولی واقعاً موسی بن جعفر(ع) را نمی‌شناسد. نمی‌داند ایشان واقعاً چه کار کرده‌اند. اصلاً از بخشی از زندگی ایشان هیچ اطلاعاتی در دست نیست که ایشان کجا بوده‌اند. حتی یاران خاص ایشان گاهی نمی‌دانند که ایشان کجا بوده‌اند. چون مخفی بوده‌اند. مبارزه‌ی زیرزمینی داشته‌اند. مثلاً بعد از چند ماه ایشان را می‌دیدند که در غرب یا شام است. باز چند ماه مخفی می‌شده و بعد می‌دیدند ایشان در شرق است. در رفت و آمد و تحت کنترل و مخفی بوده‌اند. در این 35 سال حکومت همه را سرکوب کرد و دیکتاتوری شدیدتر شد و فتوحات حکومت بیشتر شد. اشاره کردم که اگر کسی این مکتب را نشناسد هم معنای بسیاری از سخنان و احادیث و رفتارهای ائمه را نمی‌فهمد و هم بین حرف‌های آن‌ها تناقض می‌بیند. نمی‌فهمد که این در چه سالی است و با کدام شرایط جامعه و حکومت است و چرا گفته است. خب هم روایت داریم که ایشان در ملاقات با هارون مثل دو رفیق با هم حرف زده‌اند و هم روایت داریم که ایشان با هارون تند و محکم حرف می‌زنند و هارون هم تهدید می‌کند که همان‌جا ایشان را اعدام می‌کند. این برای آن است که در دو مقطع بوده است. شرایط فرق می‌کرده، نوع خطاب فرق می‌کرده است. ولی اگر همه‌ی این‌ها را در یک پروژه گذاشتی و دانستی که هدف عدالت اجتماعی، گسترش توحید، تشکیل حکومت اسلامی، نجات امت و بشریت است منتها باید در موقعیت‌های مختلف به شکل‌های مختلف عمل کنی و در ضمن این‌که همیشه حکومت در یک شرایط نبوده و یک وقت‌هایی ضعیف می‌شده و یک وقت‌هایی قوی می‌شده متوجه می‌شوی که موسی بن جعفر(ع) در این شرایط دو نوع حرف می‌زند. همه‌ی ائمه همین‌طور بوده‌اند. یک وقتی حکومت می‌خواسته این‌ها را جذب کند و موسی بن جعفر(ع) با ملایمت حرف می‌زدند و یک وقتی هم می‌خواسته تهدید کند و بترساند و موسی بن جعفر(ع) یک طور دیگر حرف می‌زدند. اگر کسی آن نخ تسبیح را نداشته باشد نمی‌فهمد این‌ها به چه معنی است. همان‌طور که نمی‌فهمد چرا یک امام با امام دیگر گاهی در موضع‌گیری‌ها و بحث‌ها تفاوت دارند. در حالی که تفاوت ندارند بلکه این شرایط است که تفاوت دارد. مسئله‌ی دیگر در حوزه‌ی فرهنگ است. حکومت یک عالمه روشنفکر و آخوند و متفکر حکومتی تربیت کرده است. نویسنده، شاعر، محدث، مفسر، آخوند، فقیه تربیت کرده است. فضا پر از تعارض است. از آن طرف می‌گوید در آن دوران جایزه می‌دادند که از شرق و غرب عالم هر چه ترجمه کنند آزاد است. در الهیات،‌ کلام، فلسفه، هنر، شعر و هر چیزی را ترجمه کنید آزاد است و حکومت جایزه می‌دهد. می‌گفتند ما طرفدار آزادی بیان و اندیشه هستیم و می‌خواهیم فرهنگ و تمدن‌سازی را گسترش بدهیم و گفتگوی تمدن‌ها و مناظره داشته باشیم. یکی از دلایلی که ائمه در مناظره‌ها شرکت می‌کردند این بوده که هم به حکومت بفهمانند تو نمی‌توانی به این بهانه خط اصیل اسلام را محوی کنی و هم به ایدئولوگ‌ها و متفکران بزرگ جهان اعم از مسیحی و یهودی و زرتشتی و شکاک و ملحد که از جاهای مختلف جهان می‌آمدند بپردازند و اهل بیت(ع) با هر کدام از این‌ها با زبان خودشان حرف می‌زدند. مثلاً اگر رومی بود به رومی حرف می‌زدند. اگر ایرانی بود به فارسی با او حرف می‌زدند. اگر هندی بود به زبان هندی با او حرف می‌زدند. اگر از غرب و اروپا آمده بود به همان زبان اروپایی با او حرف می‌زدند. به زبان‌های مختلف مثل رومی و یونانی با این‌ها بحث می‌کردند. مبنای او هر چه بود طبق مبنای او بحث می‌کردند. اگر ملحد بود می‌گفتند بر اساس الحاد شروع کنیم. تو چه چیزی را قبول داری؟ از همان‌جا شروع می‌کنیم تا برسیم به آن چیزی که ما قبول داریم. از آن طرف حکومت می‌خواست این‌ها را خراب کند. چون مردم می‌گفتند حالا حکومت را از این‌ها گرفتید ولی علم را که از این‌ها نگرفتید. او می‌خواست علم را هم بگیرد و این مناظره‌ها را می‌گذاشت. از زمان قبل هارون که امام صادق(ع) در مناظره‌ها شرکت می‌کردند تا زمان امام رضا(ع) و امام جواد(ع) این مناظره‌ها بود و بعد از آن دیگر این مناظره‌ها تعطیل شد. بعد از موسی بن جعفر(ع) و تلاش‌های موسی بن جعفر(ع) فضا دوباره باز شده طوری که همین حکومتی که در آن هارون موسی بن جعفر(ع) را شهید کرده، فرزند هارون به فرزند موسی بن جعفر(ع) پیشنهاد خلافت و حکومت می‌کند. ببینید شرایط چقدر عوض می‌شود. بعد از موسی بن جعفر(ع) دوباره فضا باز می‌شود. در واقع موسی بن جعفر(ع) در سخت‌ترین شرایط بعد از امام صادق(ع) و قبل از امام رضا(ع) قرار گرفته‌اند. حکومت از فعالیت‌های امام صادق(ع) ترسیده و فضا را بسته است. موسی بن جعفر(ع) 35 سال در سخت‌ترین شرایط کار می‌کنند و بعد از موسی بن جعفر(ع) و هارون حکومت دوباره مجبور می‌شود در برابر اهل بیت(ع) عقب‌نشینی بکند. چون هم قیام‌های مسلحانه‌ی علوی‌ها زیاد شده و هم مردم به آن طرف می‌روند و هم حکومت زیر سوال رفته است. پس مأمون به سراغ امام رضا(ع) می‌آیند. شما این را بدانید که آن زمان مأمون به امام رضا(ع) احتیاج داشت. لطفی نکرد. خودش گفته بود حکومت ما از هم می‌پاشد و همه به سمت این‌ها می‌روند. همه می‌گفتند تو در خراسان و مرو حکومت می‌کنی و یک حکومت دیگر را علی بن موسی(ع) در مدینه تشکیل داده است. بعد از شهادت موسی بن جعفر(ع) دوباره فضا به سمت اهل بیت(ع) آمد. یک روایتی از امام رضا(ع) هست که می‌فرمایند وقتی مأمون نامه می‌نویسد در ظاهر احترام است و در باطن تهدید است که تشریف بیاورید. امام رضا(ع) یک تعبیری دارند. شاید هم بعداً که می‌آیند حضوری به خلیفه می‌گویند که در جهان یک ابرقدرتی است. می‌گویند تو به من لطفی نکردی. برای گفتگو با جهان اسلام امکاناتی در اختیار من قرار نگرفت و اعتبار من زیاد نشد بلکه به خطر افتاد. چون قبل از این‌که من به خراسان بیایم در مدینه برایم از شرق و غرب جهان اسلام نامه و سوال می‌آمد و رفت و آمد بود و همه جا من را می‌شناختند و اگر من به حاکم هر جایی نامه‌ای می‌نوشتم به حرف من گوش می‌کردند. یعنی تو دیر جنبیده‌ای. این تعبیر امام رضا(ع) است. این کارها برای چه شده بود؟ به خاطر موسی بن جعفر(ع) بود. به خاطر فداکاری‌ها و استراتژی‌ و روش موسی بن جعفر(ع) بود که از آن خفقان دوباره طوری در ریشه‌ها و بدنه‌ی حاکمیت بنی‌عباس شکاف ایجاد کرد که مجبور بشوند دوباره برگردند و بگویند حالا اگر پدر من پدر تو را کشت خود ما مخلص تو هستیم و یک بفرما زد که نگویند نگفته است. گفت از مدینه به این‌جا بیا چون اگر آن‌جا باشی انقلاب می‌شود و ما همه چیز را از دست می‌دهیم و دوم این‌که اگر شما این‌جا باشی ما یک مقدار امنیت و مشروعیت پیدا می‌کنیم و می‌گوییم ما به ایشان می‌گوییم ولی خود ایشان قبول نمی‌کند. حواس شما به اتفاقاتی که در زمان امام رضا(ع) افتاد باشد که دوباره فضا باز شد و شیعه به طور ظاهری در حد نفر دوم حکومت بود و تمام چریک‌های شیعه و انقلابیون علوی که در همه جا مخفی بودند و در زمان امام رضا(ع) و اولاد موسی بن جعفر(ع) چندین بار قیام مسلحانه کردند و حکومت‌های علوی تشکیل دادند و حتی در یمن و مکه و مدینه در دوره‌ای حکومت داشتند از زیر زمین به روی زمین آمدند. اوایل زمان موسی بن جعفر(ع) و بعد از شهادت امام صادق(ع) فضا بسته شده و نیروها به زیر زمین رفته‌اند و مخفی شده‌اند. بعد از مجاهدات موسی بن جعفر(ع) و شهادت ایشان فضا طوری می‌شود که در زمان امام رضا(ع) دوباره این نیروها از زیر زمین بیرون می‌آیند و تبدیل به یک حزب علنی می‌شوند. خب این‌ها مربوط به خدمات موسی بن جعفر(ع) و زحمات و مجاهدات ایشان نیست؟ به حدی که مأمون اعلام می‌کند پرچم‌های سیاه که آرم بنی‌عباس روی آن است را جمع کنید و از این به بعد رنگ حکومت رنگ سبز و اهل بیت(ع) است و در تمام کاخ حکومت را در خراسان و مرو پرچم‌های سیاه باز می‌شود و پرچم‌های سبز بسته می‌شود و سادات و اهل بیت(ع) و علوی‌ها هزار هزار از عراق و حجاز به سمت خراسان می‌آیند که بخشی از این امامزاده‌ها که شما می‌بینید مربوط به این زمان و بعد از آن است. این‌ها آمدند تا به امام رضا(ع) ملحق بشوند. هزاران نفر به سمت خراسان آمدند. حالا امام رضا(ع) حکومت را قبول نکرده‌اند ولی حکومت ایشان را قبول کرده است و از این فرصت باید استفاده کرد. یکی از کارهای عظیمی که امام رضا(ع) کردند این بود که امکانات خودشان را به حکومت ندادند ولی از امکانات حکومت به نفع مکتب استفاده کردند و شیعه‌ی مخفی دوباره علنی شد. هزار هزار به خراسان آمدند و جلسه‌ها دوباره فعال شد و تشکیلات رسمی شد و به حکومت آمدند. حتی حکومت در یک جاهایی به این‌ها تعارف می‌زد و می‌گفت من از علی بن موسی(ع) اجازه می‌گیرم تا مسئولیت حکومت را شما به عهده بگیرید. حالا این استراتژی هم یکی، دو سالی ادامه پیدا کرد تا او فهمید با همین کاری هم که کرده حکومت طور دیگری از دستش می‌رود که یک نمونه‌ی بارز آن وقتی است که مأمون به امام رضا(ع) می‌گوید برای نماز عید شما بروید و امام رضا(ع) می‌گویند نماز عید را باید حاکم بخواند. من که گفتم حاکم بودن ما سوری است و من آن را قبول نمی‌کنم. مأمون گفت نه، شما باید بروید. می‌خواست بگوید که نماز عید حکومتی را ایشان می‌خواند. بعد که امام رضا(ع) با اصرار و تهدید قبول کردند قضیه‌ی نماز عید امام رضا(ع) پیش می‌آید که مأمون مأمورها و ژنرال‌های خود را به دنبال او فرستاد و گفت همراه او باشید و او را هم کنترل و مدیریت بکنید و هم تند تند برای من خبر بیاورید که چه اتفاقاتی می‌افتد. ما می‌خواهیم از او استفاده کنیم نه این‌که او از این فرصت استفاده کنیم. نقل می‌شود امام رضا(ع) همین‌طور که پا برهنه بیرون آمدند هر گامی که می‌زدند تکبیر سر داده می‌شد و بعد چند خیابان نرفته مأمون در کاخ دید صدای تکبیر کل شهر را برداشته است. گفت چه خبر است؟ نماز عید که این‌قدر سر و صدا ندارد. این که به انقلاب شبیه‌تر است. او چه می‌کند؟ گفتند کل ملت به راه افتاده‌اند. گفت ژنرال‌ها و فرمانده‌ها و افسرانی که فرستاده‌ام چه شدند؟ گفت آن‌ها هم دیده‌اند ایشان پا برهنه است کفش‌های خود را در آورده‌اند و از اسب پایین آمده‌اند و پشت سر ایشان به راه افتاده‌اند. اصلاً فضا عوض شده است. گفت جلوی او را بگیرید. نمی‌خواهم برود و نماز بخواند که وسط راه جلوی ایشان را گرفتند. اما این‌که فضا چطور به این شکل در آمد که باز امام رضا(ع) بهترین استفاده‌ها را کردند هم مهم است. حکومت اجازه می‌دهد جریان‌های فکری عقیدتی انحرافی بسیاری پخش بشود تا صدای اهل بیت(ع) شنیده نشود. مکتب‌ها و گروه‌های مختلف به راه می‌افتد. جریان‌های التقاطی و بی‌دین به اسم روشنفکری و غرب و شرق فعال می‌شوند. حکومت برای خودش شعر و هنر، شاعران و هنرمندان بزرگ را تربیت کرده و خریده است. فقهای بزرگی را تربیت کرده است. محدث،‌مفسرین قرآن، استاد اخلاق، معنوی، صوفی، عارف‌های حکومتی تربیت کرده‌اند که سرشان را کج می‌کنند و نازک حرف می‌زنند و آه می‌کشند. اسرار عالم را می‌داند ولی به کسی نمی‌گویند. از این اداها هم شروع شد. فرقه‌سازی‌های انحرافی اتفاق افتاد. حتی بین شیعه جریان‌های انشعابی منحرف ایجاد کردند. یعنی یک فرقه‌ها و گروه‌هایی به راه افتادند که می‌گفتند شیعه‌ی اهل بیت(ع) هستیم ولی با موسی بن جعفر(ع) درگیر بودند. ما شیعه‌ی اهل بیت(ع) تا قبل از شما هستیم و تو را قبول نداریم. ما شیعه‌ی واقعی هستیم. شیعه‌های قلابی، شیعه‌های قالتاق، شیعه‌های جریان‌های انحرافی تشکیل می‌شوند. شیعه‌هایی که می‌گویند امام صادق(ع) خدا بوده است. شیعه‌هایی که می‌گویند امام صادق(ع) پیغمبر بوده است. شیعه‌ای که می‌گوید امام صادق(ع) مهدی بوده است. نمرده و دوباره غیبت کرده و دوباره بر می‌گردد. انواع و اقسام این جریان‌ها به راه می‌افتد. از جریان‌های بی‌دین ضد دین تا جریان‌های شکاک و مسیحی و بودایی و یهودی و هندو و ملحدین و کمونیست‌های آن زمان مثل مزدکی‌ها و مانوی‌ها به راه می‌افتند و حکومت به همه‌ی این‌ها دامن می‌زند و بعد بحث‌های فرعی و قلابی در خدمت ارباب و حکومت در می‌آیند. حکومت دیگر مثل اواخر بنی‌امیه و اوایل بنی‌عباس آسیب‌پذیر نیست. حکومت در زمان موسی بن جعفر(ع) در قوی‌ترین حالت و اوج قدرت خود است. برای همین است که موسی بن جعفر(ع) مدام در زندان و تبعید هستند یا تحت تعقیب و مخفی هستند. اصلاً فرصت نفس کشیدن به موسی بن جعفر(ع) نمی‌دهند. چند سال به دنبال موسی بن جعفر(ع) بودند که هر کس او را در هر جایی پیدا کرد بزند. اصلاً بازداشت هم نکنند. گفتند او از این شهر به آن شهر راه افتاده و در همه جا فتنه می‌کند و ما هم او را پیدا نمی‌کنیم. تمام دستگاه‌های اطلاعاتی ما به دنبال او هستند. حتی نفوذی‌هایی که بین شیعه و انقلابی‌ها داریم او را پیدا نمی‌کنند. البته غیر از چند بار زندان و بازداشت و تبعید که اتفاق افتاد. حکومت بعد از هارون و در زمان مأمون آسیب‌پذیر شد و باج داد اما در زمان هامون و موسی بن جعفر(ع) شرایط به این شکل است. حالا شما تصور کنید چه تلاش خستگی‌ناپذیر و چه جهاد خطیری از طرف موسی بن جعفر(ع) به همان شیوه‌ی تقیه رهبری می‌شود. تقیه به معنی مبارزه‌ی مخفی است. به معنی ترک مبارزه نیست. یک عده مبارزه نمی‌کردند و وقتی به آن‌ها می‌گفتی چرا مبارزه نمی‌کنی می‌گفتند چون تقیه می‌کنیم. تقیه برای مجاهدین است. قاعدین که تقیه نمی‌خواهند. ما تسلیم هستیم. خب وقتی تسلیم هستی چه چیزی را مخفی می‌کنی؟ مبارز تقیه می‌کند. موسی بن جعفر(ع) تقیه می‌کند. تحت تعقیب و مخفی بودند. وقتی هم که بازداشت یا تبعید می‌شدند طوری موضع می‌گرفتند که طرف نتواند آتو بگیرد که البته دفعه‌ی آخر که آن حبس طویل المدت بود و بعد هم شهادت ایشان اتفاق افتاد. این نکته را عرض کردم برای این‌که بخشی از زندگی موسی بن جعفر(ع) در روایات ما نیست و معلوم نیست چه خبر بوده و ایشان کجا بوده‌اند. علت هم مخفی بودن ایشان بوده است. علت تحت تعقیب بودن ایشان است. در بخش‌های دیگر این 35 سال اگر آن خط جهاد مستمر برای عدالت و تشکیل حکومت اسلامی را در نظر نگیریم نمی‌فهمیم و درست تبیین نمی‌شود و ناقص و بی‌معنا می‌شود. یک تصویر واضح کامل جهت‌داری باید داشته باشیم که مثل یک تصویر هوایی و از بالا باشد تا بفهمیم موسی بن جعفر(ع) چه کسی بوده است. اطلاعاتی که ما در تاریخ از موسی بن جعفر(ع) داریم این است که یک لحظه این‌جا هستند، یک لحظه آن‌جا هستند، یک لحظه باز این‌جا هستند. اگر نفهمیم این‌ها یک خط است و به هم مربوط است سر در گم می‌شویم و می‌گوییم چه کار کنیم؟ این‌ اطلاعات پراکنده و ظاهراً بی‌ربط موسی بن جعفر(ع) را چطور با هم گره بزنیم؟ باید چه چیزی را بفهمیم؟ ایشان چه کار می‌کردند؟ سناریوی زمان ایشان چه بوده است؟ شاید چریکی‌ترین و مخفی‌ترین زندگی در زمان موسی بن جعفر(ع) است. کار بسیار سختی بوده است. امام صادق(ع) پدر ایشان می‌دانستند که چه مأموریت سخت و پیچیده‌ای بر عهده‌ی ایشان است لذا همان موقع امام صادق(ع) به جناب مفضل که از یاران ایشان است می‌گویند بعد از من رهبر شما و نهضت این جوان است ولی به هیچ کس نباید بگویی الا این‌هایی که اسم می‌برم. گفت بقیه را چه کار کنیم؟ بزرگان شیعه و رهبران شهرهای دیگر را چه کنیم؟ فرمودند به هیچ کسی فعلاً چیزی نمی‌گویی. چون اگر از شما چند نفر عبور کرد ایشان شهید می‌شود و اجازه نمی‌دهند کار کند. این‌ها نشان می‌دهد موقعیت موسی بن جعفر(ع) چه موقعیتی بوده است. و السلام علیکم و رحمت الله.


نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha